سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زبان درنده‏اى است ، اگر واگذارندش بگزد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :8
کل بازدید :265245
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/2/4
11:25 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

بسمه تعالی

گروهی از میان ما خدایشان بزرگ نیست‌
    خدایشان درست مثل شخص‌شان محقّر است‌
    گروهی از میان ما خدای پرغرورشان‌
    همیشه کینه‌ورز و اخم‌کرده و ستمگر است‌
    گروهی از میان ما خدای مه‌گرفته‌شان‌
    شبیه دیدن از ورای شیشه‌ای مشجّر است‌
    ولی خدای من خدای عاشقی که روز و شب‌
    میان چشمة تبسمش دلم شناور است‌
    خدای من جداست است خدای سختگیرشان‌
    مرا کسی که آفریده‌، یک خدای دیگر است‌
    ... به نام نامی یگانه‌اش قسم که بی‌گمان‌
    هر آن که فکر می‌کند خدا یکی است‌، کافر است‌

علیرضا سپاهی رویین


88/12/23::: 2:31 ع
نظر()
  
  

 با یاد دوست

 

On frappe

Qui est là?

Personne.

C" est simplement mon cœur qui bat

Qui bat très fort

A cause de toi

Mais dehors

La petite main de bronze sur la porte de bois

Ne bouge pas

Ne remue pas

Ne remue pas seulement le petit bout du doigt

 

                                   «Jacques Prévert»

 

بر در می کوبند

کیست آنجا؟

هیچکس.

تنها قلب من است که می تپد

                            که چنین پرتوان برای تو می تپد  

اما بیرون

دسته ی کوچک مفرغی بر در چوبی حرکت نمی کند

تکان نمی خورد

حتی سرانگشت کوچک خود را هم نمی جنباند


87/6/5::: 2:12 ص
نظر()
  
  

 

 

 

با یاد دوست

 

 

از این غزل نمی تونم بگذرم!

 

 

*  *  *

 

دست عشق از دامن دل دور باد!

می توان آیا به دل دستور داد؟

 

می توان آیا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

 

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

 

آنکه دستور زبان عشق را

بی گزاره در نهاد ما نهاد

 

خوب می دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی بایست داد

 

 

زنده یاد قیصر امین پور

  


86/9/8::: 12:13 ص
نظر()
  
  

 

 

 

Au nom de Dieu

 

 

Quand ils parlent ainsi d"ésperance trompée

D"amour et de Malheur

Ce n"est pas un concert à dilater le cœur

Leurs déclamations sont comme des épées

Elles tracent, dans l"air un cercle éblouissant

Mais il y prend toujours quelques gouttes de sang

 

"Alfred de Musset"

  

 

آواز شاعران آن دم که از امیدهای برباد رفته، عشق و ناکامی سخن می گویند

یک کنسرت موسیقی برای شادمانی دل نیست؛

سروده های ایشان همچون شمشیرهای برق آسا نقشی بر آسمان می زند 

بی گمان در این هنگام خونی نیز ریخته شده!   

 

آلفرد دو موسه (شاعر قرن 19 فرانسه)

 


86/7/19::: 9:23 ع
نظر()